سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که براى خدا خشم کرد ، باطل را هر چند سخت بود از پا درآورد . [نهج البلاغه]
سیاست پاک
 
گام سوم

گام سوم

در باب سومین نشست مجمع وبلاگ نویسان ارزشی استان گیلان

 

خیلی به دور از انصاف است که نقشی را اضافه بر نقش های اجتماعی قبلی ات قبول کنی و بعد بزنی زیرش. بدتر آن است که بزنی زیر وظایف نقش قبول گرده ات (کم کاری یا بی کاری کنی) و آخرش هم همه ی کاسه ها را سر بقیه اعضا بشکنی. بدتر تر از آن این است که ژست روشن فکری به خودت بگیری و به همه جا و همه کس نقد غیر عالمانه کنی.

خیلی حس بدی است وقتی قبول می کنی که موسس شوی برای یک تشکلی که قبل از آن وجود نداشته و بعدتر می پذیری که بشوی عضو شورای مرکزی آن و به عبارت دیگر، تصمیم سازی کنی و احیاناً اجرا و بعد همه ی نقش های اجتماعی ات هم از این تصمیم تو عصبانی می شوند و دست به یکی می کنند که دیگر وقتی برایت باقی نگذارند که مشغول رتق و فتق امور آن عضو جدید شخصیت شوی. خیلی حس بدتری است وقتی خودت پیش نهاد می دهی 30 اردیبهشت 1390 را برای برگزاری اجلاس فصلی مجمع وبلاگ نویسان و طراحان ارزشی استان گیلان و بعد خودت کم تر از بقیه کار کنی.

نشست سوم، اصلاً آن چیزی نشد که باید می شد. خیلی ضعیف تر بود از نشست دوم و حتی اول. دلیلش یکی کم کاری شورا بود، یکی نقص سیستم اطلاع رسانی، یکی هم همین که بقیه ی اعضا فکر می کنند وقتی شورای مرکزی انتخاب کرده اند، دیگر نباید پی گیر امور شده و عملاً تکلیف، از دوش آن ها ساقط است. چشم شورای مرکزی کور؛ کار همه را یک تنه انجام دهند. می خواستند شورای مرکزی نشوند.

نشست سوم، خیلی خاص بود! دبیر مجمع، از اول انتصاب تا وقتی که این گزارش را می نویسم، نه دیده شده، نه تلفن زده و نه به تلفن ها و sms   ها جواب داده است. کلاً با اهل و عیال، کوچ کرده پای تخت!

عضو دیگر شورای مرکزی، دل درد گرفته و یادش آمده که باید مزدوج شود (اصلاً چه اشکالی دارد؟) فکرش را بکنید که یک هفته قبل از نشست سوم، جلسه ی شورای مرکزی را در مجلس عروسی بگیرید! نتیجه ی منطقی اش این می شود که این بنده ی خدا دو هفته قبل از عروسی و دو هفته بعدش، اصلاً هیج جا را نمی بیند و هیچ کس هم او را رویت نمی کند و عملاً گیج است!

یکی دیگر هم دغدغه های شخصی خاص خودش را دارد و باید برود دنبال زندگی اش دیگر. می ماند من و سبحان!

من هم که وسط این درگیری ها، درس خواندنم آمده و باید به رسم همه ی دانش جو ها که برای ترم بیمار بهمن، جان شان درمی آید، در عرض یک ماه، پنج کنفرانس بدهم و سه مقاله آماده کنم. به همه ی این ها اضافه کنید خیل عظیم کارهایی را که به این طرف و آن طرف قول داده ام و باید آماده کنم و ...

این وسط، فقط سبحان بی چاره باید برود دنبال کار نشست. هرچند آن بنده ی خدا هم دل مشغولی های زیادی دارد. حداقل دغدغه اش این که چند ماه است هر بار، با ما خداحافظی می کند برای عمره و آخرش نمی شود که برود و این ماجرا هنوز ادامه دارد!

پی گیری هم آهنگی با سخنران و سالن، غذا و از همه مهم تر جذب منابع مالی، مهم ترین کارهایی است که باید انجام دهد. البته این اواخر، یک جاهایی هم محسن فرحی، دستش را گرفت. ولی خدا وکیلی، شاید اگر سبحان نبود، این نشست به سرانجام نمی رسید.

بالأخره با همه ی گرفتاری ها، حسین یکتا که نیامد، سالن درست و درمان که هم آهنگ نشد (یعنی نمی دهند)، پول هم که نداریم ولی به لطف خدا شرمنده نشدیم. آخرش این شد که یکی از دوستان که گویا فعال عرصه ی مجاز هم هست، بیاید برای سخنرانی. نشست را هم در سالن همایش های کانون بسیج رشت برگزار کنیم که از خوش شانسی ما دقیقاً خورد وسط تعمیرات کانون.

قرار شد بعد از این که به لطف خوش قولی دوستان مدعو نشست با یک ساعت تأخیر شروع شد، حجت الاسلام بهرامی برود بالای سن و به عنوان سخنران، از تجربیاتش در فضای سایبری بگوید و از ظرفیت های موجود در این عرصه و حوزه هایی که هنوز وبلاگ نویسان ارزشی به آن وارد نشده اند که نشد دیگر. ایشان ترجیح داد در رابطه با ریشه های شکل گیری اسلام هراسی بگوید و در رابطه با مسائلی مثل بهائیت و وهابیت و این جور چیزها و آخر هم در باب اصل ضرورت حضور در دو شکل تولید محتوا و حجیم سازی.

دنبال آن هم محسن فرحی رفت گزارش بدهد از شورای مرکزی و این جنس حرف ها.

سجاد ستوده که آمد، قرار شد بخش پایانی جلسه را او بر عهده بگیرد؛ "هم اندیشی" یا به تعبیر دقیق تر "چوب کاری"! شیرین ترین بخش نشست ها، همین قسمت است. این که همه می شوند منتقد و لابدَّ که انگار اصلاً وظیفه ی دیگری ندارند جز این که گیر بدهند به "این طرف" و "آن طرف" آن هم به شکلی که در هر صورت، هم از "این طرف" و هم از "آن طرف" به شورای مرکزی برسد.

این که چرا کلاس برگزار نمی کنید و این چه وضع همایش گرفتن است و خودمان می توانستیم در خانه نهار بخوریم. من فقط منتظر مانده بودم یکی بگوید "پس شما با این همه پولی که به شما می دهیم، چه می کنید؟" ! یا این که دوستان هنوز جنگ نرم را جدی نگرفته اند یا سیستم اطلاع رسانی ضعیف است و مباحثی مثل این که البته بعضی ها کاملاً وارد بود.

این وسط یکی مثل مقداد داداشی نیاکی پیدا شود و بزند زیر همه چیز و پُز روشن فکری بدهد که «بعله... ما یک مطلبی نوشتیم در بوق سال پیش و به ما گیر داده اند و آستانه ی تحمل نقد سیاسی پایین است و این حرف ها و آخرش هم این که اعلام برائت می کنم و ...» و ول کند برود خانه ی پدر خانم گرامی برای صرف نهار!

بعضی ها هم گیر داند به فیلتر شکن و این چیزها که البته گیر الکی است دیگر. خودمان می دانیم که همین وبلاگ نصفه و نیمه ی خودمان هم اصلاً تا حالا دیده نشده و از روی شانس باز است وگرنه باید خط کشی می شد با خط کش بخش دوستان امر فیلترینگ!

خدائیش هم هنوز نمی دانم چه سرّی است در این که شما سنگ را می بندی و سگ را ول می کنی. بعد به سنگ فحش می دهی "خاک بر سرت" که عرضه نداری سگ را از خودت دور کنی. خیلی ساده لوحی است اگر فکر کنیم حالا که ما فیس بوک و گودر و این چیزها را فیلتر کردیم، دیگر کسی نمی تواند برود آن جا و منحرف شود و شکر خدا توانسته ایم جلوی تهاجم فرهنگی را بگیریم.

جلسه قرار شد تمام شود که اعلام می شود طبق معمول ظوابط استفاده از امکانات بسیج و سپاه، حتماً باید یک حال اساسی به مسئولین آن بدهید. لذاست که برادر جعفری که آخرش هم نفهمیدیم چه کاره ی آن جا بود، قرار شد بیاید صحبت کند برای بچه ها و به معنای دقیق کلمه، مُخ آن ها را بزند برای فعالیت در چهارچوب برنامه های سایبری سپاه.

قسمت آخر برنامه هم اقامه ی نماز و صرف نهار و جمع بندی حاج آقا بهرامی.

حقیر برخلاف بعضی از دوستان که فکر می کنند این نشست ها هیچ خیری در بر ندارد و اصلاً همه ی ما سرکاریم و معطل شدیم و این غُزغُرها، معتقدم اتفاقاً خیراتی که در این نشست ها هست، بیش از دید افقی دوستان باشد.

جلسه که تمام می شود، می بینی با تعدادی از دوستان جدید مواجهی که می توانی از تجربه، ظرفیت و سواد آن ها استفاده کنی. یکی مثل حمید رازی زاده که شاید یکی از فعال ترین بچه های مجمع باشد، مثل مرتضای عزیز که سایتش در عرض دو سه هفته، رشد خیلی خوبی کرده و به نظر می رسد می شود از ظرفیت های بالای او استفاده کرد، مثل جناب سرفراز که با دوستانش، سرویس وبلاگ دهی راه انداخته و انصافاً به لحاظ فنی، قابل توجه است و مثل خیلی دیگر از دوستان. شاید اگر نبود شرایط بحث و درس دوستان، می شد به تر از این فضا استفاده کرد. اگر خدا بخواهد،برای تابستان که کمی وقت بیش تری آزاد می شود، می توا ن پنجره های جدیدی را باز کرد. سایت مجمع که قرار بود در روز نشست رونمایی شود و به دلیل کم بود امکانات سالن، نشد، به لطف خدا راه افتاده. قرار شده از این به بعد، بیش تر فعالش کنیم. شاید فکری هم برای ایجاد یک سایت مشترک کنیم تا همه ی دوستان بتوانند مطالب شان را آن جا بارگذاری کنند. حتماً پی گیر کلاس های آموزشی هم هستیم، شدید! سطح سواد فنی دوستان – از جمله خودم که فقط بلدم وبلاگم را به روز کنم و نهایتاً دیدی به inbox   یاهویم بزنم- پایین است. شکر خدا کم نیستند دوستانی که سواد خوبی در این حوزه دارند. یک فکری هم باید برای تولید محتوا بکنیم. هنوز بانک اطلاعات دقیقی نداریم. میزان زیادی از دوستان هم هستند که علی رغم توانایی بالا، هنوز با مجمع مرتبط نیستند. شاید اگر شورای مرکزی بتواند اعتماد سازی کند، موفق تر باشد . دوستانی هم هستند که به دلایلی خاص – عمدتاً سیاسی و خواست های دنیایی- دوری می کنند که باید یک طوری باب تعامل با آن ها را باز کرد.

خوش بینم به آینده ی مجمع. خیلی خوش بین. مجمع وبلاگ نویسان ارزشی هنوز دوران کودکی خود را پشت سر می گذارد. ولی مطمئنم اگر بشود برنامه ریزی کرد و گیوه ها را ور کشید، می تواند به فضل الهی تشکلی قوی و تأثیر گذار در سطح استانی و ملی شود.

خوش بین و امیدوارم به آینده ی مجمع. یکی از شروط موفقیت و عاقبت به خیری یک تشکل فرهنگی این است که مبنایش پاک باشد. شکر خدا از همان روز اول که پیش نهاد این مجمع را مقداد داداشی مطرح کرد، تا حالا که مجموعه راه افتاده، هیچ وقت و هیچ کس نخواسته از کنار این تشکل برای خود کیسه بدوزد. امری که به شدت مرسوم است در حوزه های فرهنگی و آفتی دردناک و کشنده است برای تشکل های ارزشی.

"ألم ترَ کیفَ ضربَ اللهُ مثلاً کلمةً طیبةً کشجرةٍ طیبةٍ أصلها ثابتٌ و فرعها بی السَّماءِ (ابراهیم/24)

خدای متعال برای این که جریان های زندگی و تاریخ را به درستی به بشر بفهماند، این تمثیل را در قرآن کریم می آورد که هر پدیده ای، هر جریانی، فکری و هر واقعیتی در جامعه و در تاریخ در صورتی می ماند و بارور می شود که در اصل و ریشه، طیب و پاکیزه باشد. مانند درختی که طیب و پاکیزه است. یعنی درختی که در اصل، سالم است و دچار نقص و بیماری و آفت نیست و این درخت در زمینی که می تواند درختان را بارور بکند، غرس می شود. این چنین درختی رشد می کند و باقی می ماند و در زمان خود شکوفا می شود و در زمان خود میوه ی شیرین و مطلوب را می دهد و انسان از آن بهره می برد. یک حادثه، یک پدیده ی اجتماعی هم همین طور است. کلمه یعنی همه ی پدیده ها و همه ی حادثه ها و همه ی اندیشه ها و عقیده ها و خلاصه همه ی چیزهایی است که در این عالم به انسان ارتباطی دارد. کلمه اگر طیب باشد، اگر سالم باشد و اگر مانند نهالی که در سرزمین مناسبی غرس می شود، در سرزمین مناسب خود قرار بگیرد، رشد می کند. همه ی جریان های تاریخ را و همه ی حوادث را می شود با این ترتیب و با این معیار، نسبت به ماندن یا نماندن شان پیش بینی کرد." (مقام معظم رهبری 24/12/1358)

پایان


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مهدی 90/3/1:: 10:6 عصر     |     () نظر
درباره

سیاست پاک

وضعیت من در یاهـو
مهدی
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات منطقه ای منتطر انتقادات و پیشنهادات و آماده ی پاسخ گویی به سوالات شما در مسائل مطرح شده در وبلاگ هستم .
صفحه‌های دیگر
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
وبلاگ خودم در پلاکفا
دفتر مطالعات و خدمات پژوهشی ایران و آسیای
خبرگزاری ریانووستی (روسیه)
موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)
پای گاه خبری - تحلیلی ایران و روس&
پایگاه خبری-تحلیلی ایران بالکان
دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
موسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران
موسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
عبدا... شهبازی
مجمع مطالبه ی مردمی مشهدمقدس
فروشگاه مجازی سوره مهر اصفهان
مؤسسه ی نرم افزاری آرمان
فروشگاه مجازی کتاب آفتاب
پاتوق کتاب (خرید اینترنتی کتاب)
انتشارات سوره مهر
جیره کتاب
خانه کتاب
عدالتخانه
بچه های قلم
کلیپ موبایل مبارز
قطعه 26 (حسین قدیانی)
پلخمون (محمد جواد میری)
زمبور (محمد مهدی خالقی)
آرمان خواهی
آرمان آباد (سید محمدحسین جعفری)
رضا امیرخانی
دکتر جعفر رشیدپور
پابرهنگان (محمد پورغلامی)
فقر هنر(ایلیا عبدالماشع)
مبارز فوتو
مازیار بیژنی
دوئل (مخلوقات ذهنی یک جوجه گرافیست)
باروت (حسین احمدی سخا)
گرافیک مقاومت (رضا ساسانیان)
فواد اندیشه (مقداد داداشی)
باران عدل (سجاد ستوده)
آرشیو یادداشت‌ها